...
ناخوانده آمدی
تو ای بلای چین
من از تو درسهای فراوان گرفته ام !
حقا که فهمیدم
خدا را شکر دیگر من
صدها هزاران نعمت مجهول و مبهم را
دیدم همه
غرقیم در نعمت نمیدانیم
بین حصار نعمت و غافل به آن هستیم
فهمیده ام کرنا
تو خود هم عبرتی و نعمتی بودی
تدریس کرده درسی آخر میروی زودی
در حیرتم
غافل چرا بودم من از این ها
آیا سزاوار است درسم می دهد کرنا !؟!
آموختم حالا !
تمام دست دادن ،
دیده بوسی ، رفت و آمدها
فشردن های در آغوش ، مهمانی در شبها
آموختم
بی دغدغه
بین چمن ، در دامن صحرا
بی ترس و لرز بودن در شهر نعمت است
در مسجد و حسینیه
انبوه مردمان
با هم میان شادی و غم ها چه نعمت است
حتی صدای همهمه در جمع ها خوش است
اکنون بیا
از منظری دیگر
حالا ببین ویروس کورنا را
گشته ذلیل سیل کرناها ، بگیر عبرت
از آن ابر حکام طاغوتی دیروزی !!!
همچون پشه
در مغز آن نمرود دیروزی
کرنا به خود مشغول کرد حکام نمرودی
شاید پیام حمله ویروس این باشد
مغلوب میگردند
قدرت ها و ثروت ها به ویروسی !
با این همه ذکر مدام دلپر این باشد
نابود گردد ذره کرناهای ویروسی ! ( آمین )
دلنوشته دلپر = روح الله رستمی